۱۳۸۷ دی ۲, دوشنبه

روز دوشنبه دوم ديماه 87 جشن شب یلدا جنبش زنان وزندانیان سیاسی

Monday، December 22، روز فکر واعلام شد- روز دوشنبه دوم دیماه جشن شب یلدا جنبش زنان

2روز :

از طرف انجمن زنان توسعه ومشارکت

فکر واعلام شد


----- Forwarded Message ----
From: rita adab
To: roundtable@voanews.com; zane-emrooz@voanews.com
Sent: Sunday, December 21, 2008 9:33:01 PM
Subject: جشن شب یلدا جنبش زنان وزندانیان سیاسی دوشنبه دوم دیماه


با درود

روز جمعه وشنبه 29و30يک جشن اهدا کرديم به ملت وايرانيان

با درود :

روز شنبه فکر شد و روز يکشنبه اعلام شد - روز دوشنبه جشن شب يلدا جنبش زنان وزندانيان سياسی

..............................
گفتند شاد باش گفتم با لونا شادم
گفتند آزاد باش گفتم برا بری طلب کو ؟ رفته است

تقدیم به آزادیخواهی وبرhfvd طلب
تقديم به لونای عزيزم

از طرف پروين جلائی , پریشاد اکتيو
22 december 2008 - مطابق با 2دیماه 1324 تشکیل حزب زنان ایران توسط فاطمه سیاح و صفیه فروز

23 december 2008 - مطابق با 3 دیماه 1290 پخش اعلامیه توسط زنان مبنی بر اقدام موثر در مقابل التیماتم

................................................................................................................................................

دیماه 1351 انتصاب ربابه نجفی زاد به عنوان نخستین زن دادستان در میانه
...................................................................................................................................................

انتخاب مجموعه شعر از کتاب بانوی تقدیر بهناز آذر نیا انتشارات روشنگران

سرودن شعر در قالبهای کلاسیک اما رها از قواعد و قالب های کهن به صورت شعر آزاد سروده شده در سال 1383

من فریاد مشترکم با شما ..........................عشق مرده است ومردم در انکار حقیقت اند
مردم من با اختناق وتازیانه رفیق اند
تاریخ نگاران کتاب های قطور می نویسند با تصاویر واژگونه
سایه ها نیز سر در پی هم دارند . تلخی وتیرگی, آنان در پی یک زندگی نیمه تاریک اند

من فریاد مشترکم با شما
بدون قدرت ,در میدان حضور
بر صخره ها نوشتم بیداری رویش فاصل - فاصله در گامهای طپش
آزادی نامش آرزو بود
جستجویی در راه
خواب اسکلت ها
دختر وتازیانه
با ریسمان عشق آویختن
پنجره ای گشوده در حسرت
همدلی ها در بلندای نیلگون
شهر من در جاودانگی قصه هایت
در تلاطم حسرت هایت
تنها نشسته ای جان جهان منور کرده ای
میدانم که سر فراز خواهی ماند
به فریبی خویشتن فریفته ای

نا هنجاری را به تکامل تفسیر میکنی
آنسوی روزگاران پای کوبان قصه عشق می خواندم بر جانشان
جان من واین تبسم خاموش
کنار صدای ممتد بوق ها وفریاد ها
ومردمانی خسته وبیمار که نوبت به نوبت دور می شوند
همیشه هست گریزی در رهایی ترا
به یادگار نوشتم از روزگارانی دور که قامت در خجالت خاک می نشاند
اینگونه زیستی خط خورده وخا موش
دور از همه حقیقت ها
می خواهی باز هم بگویی از قصه ها که جان در جالیز جادو جاوید است وسالها خنده
که مرده اند در خواب زمستانی خرسهای خاکستری
زورمندان وزرمندان
زرادخانه ها را می سازند
وجهان اسطوره در تمامی اعصار
خود را بالا میکشد ومی گستراند
ورودخانه ها می برند عطش رویا را
در خواب چلچله ها
وتو میمانی تا خروس خوان شقایق وصنوبر
حالا فصل پرپرشدن
وآوازی که در امتداد نفسهای ترس فرو می رود
جلاد میگریزد
وصبح سپید زندگی را می سراید
هیچکس در این فراز ترا به یاد ندارد
وتودرچرخش فریاد هایت فرودی بر خاک

در سراشیب فرود شگفتی پنجره تماشای حقیقت است
نگاه کن به خواب پروانه ها
ورقص ماهیان سبز پوش در آبها
واین بی چراغ خانه دیری است خاموش گشته
با اینهمه هنوز بی آنکه بخواهی سرشار از عشق خواهی شدن
با مشتهای آخته از فریاد وبه انجام خواهی رسیدن
آنچنان که باید باشد
پشت خروش خاطره هایمان ,دریایی است با آبهای بسیار
وآنسوی صخره ها مرغان در یایی در ساحل سپید امواج وزورقی کنار شمایل خورشید
گفتم خاکم کجاست
گفت بر در این درگاه که نبوده خورشید گاهی به سخاوت
وکناری هستیم بیخود و تنها
فاصله ها در گامهای طپش
این رویداد هم خودش قصه ایست
مردی ایستاده با تفنگ
زمین با شانه های مجروحش
صبح را
در رویا رویی کبود جاری میکند
سربازها مغموم در محوطه پادگانها سرود آزادی را فریاد می زنند
این رویداد هم خودش قصه ایست
قصه ها ما را به خواب می برند
وستارگان از این سوی هستی تا آنسوی جهان پیوسته می شوند که می برد می برد می برد مارا
وقتی که زمان ازدرون ما عبور می کند ومی گذرد
انگشتان تقدیر می نویسد مقصد من ,قصه تو
در لوایح سپید مهر وآنان که سیاه میکنند دفتر ها مان
و آن دست مرموز نامرئی
که مدام تصویر میکند ما را

خاطره ها در زوایای هستی به خواب می روند
ورود خانه ها در بستر جلبک ها با نسیمی شیرین چناران غرب زده را آواز می دهند

به بهاری که در راه است

حصار ها می شکنم من روح هراسان خلقی آواره ام
می آیم از دور دستها
می آیم با ترنم باران , با قطار ,با کشتی

چیزی ندارم تا پنهان اش کنم
مقاوم ایستاده ام
چهره در چهره طو فانها
من وسعت فرو ریخته همه دیوار های جهانم
با زخمی عمیق در جانم
ودستهایی بارور
ودستهایی که می سازد دگر بار خانه ای

..........................................................................

خیام نیشابوری در نیمه اول سده پنجم هجری ولادت وی در نیشابور واقع شده است در سال 467 در سلطنت جلال ا لدین ملکشاه سلجوقی و وزارت خواجه نظام ا لملک در نیشابور با حسن طوسی وحسن صباح هم درس بوده است و یکصد وبیست سال عمر داشته است

چو طبل مست راه در بستان یافت.......................روی گل وجام باده را خندان یافت
آمد به زبان حال در گوشم گفت ...........................در یاب که عمر رفته را نتوان یافت

گر می نخوری طعنه مزن مستان را ...........................بنیاد مکن تو حیله دوستانرا
تو غره بدان مشو که می ,می نخوری ........................صد لقمه خوری که می غلام است آنرا

ابر آمد وباز بر سر سبزه گریست ...................................بی باده گلرنگ نمی باید زیست
این سبزه اگر هر روز تماشا گه ماست ..............................تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست

با سپاس پروین جلائی پریشاد

روز دوشنبه دوم دیماه 87

جشن شب یلدا جنبش زنان و زندانيان سياسي
تاريخ 22دسامبر 2008

از سوی انجمن زنان افزايش توسعه ومشارکت اعلام شد



در روز شنبه يک جشن يلدا اهدا کرديم به ملت و فکر شد

در روز يکشنبه اعلام شد



شب یلدا جنبش زنان و زندانيان سياسی
ارسال شده توسط parishadactive در 1:34 AM 0 نظرات
برچسبها: من فریاد مشترکم با شما

هیچ نظری موجود نیست: