۱۳۹۲ دی ۲۸, شنبه

معما و طنز ..............................................فرشته در آید

با درود :
معما و طنز ..............................................فرشته در آید
دود می خیزد
با درون سوخته دارم سخن , بر تن دیوارها طرح شکست
کس دگر رنگی در این سامان ندید , اگر دید هزاران کور رنگی بود
چشم می دوزد خیال روز وشب , از درون دل به تصویر امید
تا بدین منزل نهادم پای را , از درای کاروان بگسسته ام
گرچه می سوزم از این آتش به جان , لیک با درون سوخته دارم سخن
...................................
مرغ معما
نیست هم آهنگ او صدایی , رنگی , مانده بر این پرده لیک صورت خاموش
روزی اگر بشکند سکوت پر از حرف , بام و در این سرای می رود از هوش
..............................................
روشن است آتش درون شب
وز پس دودش , طرحی از ویرانه های دور
گر به گوش آید صدایی خشک , استخوان مرده می لغزد درون گور
دیر گاهی ماند اجاقم سرد , وچراغم بی نصیب از نور
...............................................
دیوار
روز وشب ها رفت , من بجا ماندم در این سو , شسته دیگر دست از کارم
نه مرا حسرت به رگها می دوانید آرزویی خوش
نه خیال رفته ها می داد آزارم ,لیک پندارم , پس دیوار
نقش های تیره می انگیخت , وبه رنگ دود , طرح ها از اهرمن می ریخت
....................................................
برگرفته از 8 کتاب سهراب سپهری ص 15-16-21-23-24-52
پروین جلائی - ترانه , شایسته , گیتی , ثریا , آتوسا , گیتی و...............................
92/10/26 - 16 ژانویه 2014

هیچ نظری موجود نیست: